از حرفش رنجیدم.قدم هایم را تند کردم که از هم فاصله بگیریم.
کمی دور که شدم، چند قدم یکبار می ایستادم و پشت سرم را نگاه میکردم چون دلتنگ آدمی میشدم که ازش دلگیر بودم.
بعد یکجایی دیدم دلتنگی ش بر دلخوری غلبه کرد. بخشیدمش و ایستادم تا برسد و هم راه شویم.