نمیتوانی از من خبر نداشته باشی*

راستی چه خبر از من؟ خوبم؟ تو باید بهتر بدانی...

*عنوان از حامد ابراهیم پور

بی زاری

نزدیک ِنزدیک؛ دوستِ دوست

بعد می بینی یکباره دور میشه و بدون غم و زاری بیزار میشی ازش.

همه چیز به قدری ساده اتفاق می افته که با پیچیده ترین قوانین روابط انسانی قابل تحلیل نیست.

بهارشیراز,پاییزتهران

امروز بعد سه چهار سال چت ها رو میخوندم. من و امیدمون...
 نون بگیرم؟چقدر دیر برگشتی...چقدر حال خوش و هوای خوبی بین حرفهامون بود.

تا به کجا کشد مرا مستی بی امان تو *

مثل همیشه تو ذهنم داشتم حرف میزدم با تو
مثل همه ی وقتهایی که بقیه براشون سواله چه طور حوصله میکنم تنها قدم بزنم یا کوه برم چند ساعت,
دارم با تو حرف میزنم و دلم نمیخواد بودن دیگران رشته ی کلام ذهنیم با تو رو قطع کنه....
*عنوان از مولانا جلال الدین

____

وقتی کارفرما نیروی کار خانوم استخدام میکنه قطعا با شرایطی که نیروی کار "زن" استخدام میکنه یکی نیست!

دومی نمیتونه به بیمه نشدن,تاخیر در پرداخت حقوق و قرارداد نداشتن و ... اعتراض کنه . لطفا در محیط کار فارغ از جنسیت فعالیت کنید.

اشتباه

وقتی آخر قصه رو میدونی اما تصمیمت عوض نمیشه
یا خیلی قوی هستی یا خیلی ساده لوحی!

نشانه گیری

یک اولویت مهم تر داشته باش

زندگی حول یک محور حتما بهتر میچرخد؛ چرخ را ببین!

پاییز من

اناری شده ام که پیش از رسیدن ترک برمیدارد.

برآ ای آفتاب صبح امید*

زندگی انقدر ادامه پیدا میکنه که کابوس های ما واقعی بشه در حالی که دیگه نمی ترسیم.

خمیازه میکشیم و میگیم: فقط همین؟! این که تحملش سخت نبود!

*حافظ

عمر برف است و آفتاب تموز*

اولش می ترسیدم! یادم هست روی کیک که ۲ و ۶ را دیدم غم عالم ریخت به جانم!
26 سالگی سنی نبود که بشود با لباس دختربچه احساساتی ای که بودم از آن رد شوم.
زره پوش شدم چون دیدم زندگی هر روز"هل من مبارز" مگوید و رجز میخواند...
*سعدی