من داشتم از رابطه ای مراقبت میکردم که در ظاهر وجود نداشت اما چه کسی میتوانست کتمان کند من با او زندگی میکردم.
ما بیشتر زندانی افکار بی پایه ی خودمون هستیم تا قانون اساسی یا قوانین اجتماعی.
اما اغلب برای آزادی از این زندان نامرئی تلاشی نمیکنیم.
در مباحث کیفیت بحثی داریم به عنوان قابلیت اطمینان؛ و البته اطمینان از یک محصول تفاوت داره با حس لذت حین خوردن بستنی.
فلذا برای تصمیم به بچه دار شدن بین قابلیت اطمینان به طرف مقابل به عنوان والد کافی و حس لذت لحظه ای تفکیک قائل بشید.
نمیدونم چرا همیشه در هر اختلافی حس میکنم حق با کسی هست که من دوستش دارم؛ وقتی هم بین دو نفر که دوستشون دارم مشکلی پیش میاد باز حق با کسی هست که من بیشتر دوستش دارم! البته من اساسا آدم بی طرفی هستم و با احساسات تحلیل نمیکنم :))
وقتی رفت پیامک فرستاد :ظهر تا حالا انگار چندسال گذشت...تو این چند ساعت چند سال پیر شدم.روز سختی بود فاطمه!
پیرشدن یه پروسه ست که از نقطه مشخصی شروع میشه.مرگ هم.