سعی داشت سرزنشم کنه ولی حس کردم چقدر خوب داره ازم تعریف میکنه:)
در شانه ی تخم مرغ هم به تعداد جای موجود تخم مرغ می چینند؛ وانگهی تخم مرغی در جای خودش نشسته و میشکند...حالا فکر کن یک تخم مرغ سرگردان باشد دنبال جایش، قل میخورد و تمام!
آدمی همان تخم مرغ است اگر جایش را درست نیابد و نپاید.
با تعجب میگه: آخه چه طور میتونی همچین آدمی رو دوست داشته باشی؟
چون میتونم بهش بدون مقدمه چینی راست بگم . باز میگه به نظرت چهره اش قشنگه؟ میگم نمیدونم تا حالا به صورتش دقت نکردم؛ میخنده میگه دیوونه ای میخندم چون میدونم درست میگه.
*سعدی
گفت وقتی رفتی مطمئن بودم هیچ وقت برنمیگردی.
گفتم خودمم فکر میکردم برنمیگردم.
لبخند زد گفت چه خوب که دوتامون اشتباه کردیم.خوب شد برگشتی.
پرسیدم: اوضاع چه طوره؟
دستی به موهای بچه که تو بغلش خوابیده بود کشید؛ لبخند زد و گفت ناراصی نیستم، گاهی که روزهای بد میرسه فکر میکنم کاش هنوز دوستم بود نه شوهرم؛ ولی تو روزهای خوبمون از راهی که اومدم راضی ترم.
*عنوان از فاضل نظری
دیر رسیدن گاهی از هرگز نرسیدن بدتره؛ چه بسا در زندگی به ضرورت چیزی رو لازم داشتیم اما نداشتیم ؛ بعدتر که به دست آوردیم دیگه داشتنش ضرورتی نداشت!یاد گرفته بودیم در فقدان زندگی رو پیش ببریم.