*عنوان از قیصر امین پور
اگر تو رو ندیده بودم فکر میکردم پشت خوبی آدمها حتما خوبی هست!
اما حالا بعد از دیدن تو یقین دارم هزارشیوه وجود داره برای خوب نشون دادن بدی.
من همونم که ۱۷ سالگی بخش هایی از نظم و نثر سوانح العشاق غزالی رو از سر علاقه حفظ بودم در عین اینکه دیگه همون نیستم که در ۱۷ سالگی بخش هایی از نظم و نثر سوانح العشاق رو از سر علاقه حفظ بودم.
فقط آدم هایی که یک یا چند نفر دنبالشون هستن تا همه زندگی رو روبه راه کنن وقت میکنن مادام العمر غصه بخورن. بقیه پامیشن خونه رو مرتب میکنن قبض و شارژ ساختمون و برق و وام و ... رو پرداخت میکنن لباسها رو از اتوشویی میگیرن نهار درست میکنن و زندگی رو ادامه میدن.
استعداد عجیبی دارم که روزهای متمادی در تخت بمانم تا غرق شوم در خواب و بیداری.قطعا از چنین وضعی خسته هم نمیشوم. بیشتر دارم مراقبت میکنم استعدادم شکوفا نشود.
با "کلمه" تو را بغل میکنم ؛ با "سکوت" خودم را.
گاهی همراهم باش و تماشا کن بغل کردن خودم را اما چیزی نگو که به نفع دوست داشتن تو از مهربانی با خودم دست بکشم.
اجاره گلخونه چند ماه پرداخت نشده بود و حاج زمان که صاحب زمین بود به استناد یکی از بندهای قرارداد میتونست حکم تخلیه بگیره. سربه زیر رفت و گفت: حاج آقا نداشتم شرمنده حالا هم امر کنید خالی میکنم.
حاج زمان دستی به موهای پرپشت و سفیدش کشید و گفت: مهرسردی نکن! دلم به تو گرمِ نه پول اجاره؛ مهرسردی نکن مرد. سرتو بیار بالا نگاهم کن.
شبی که این خاطره رو گفتی؛ من تو بودم و تو پیرمرد.