جراحی سرپایی

گاهی تغییر دردناکه؛ حالا فکر کن هرزمان که واقع بشه از درد کم نمیکنه. پذیرش دردش نقطه شروع یک شرایط مثبت تر هست. سوال مهم اینجاست که توان پذیرشش رو داریم یا نه. میتونیم خودمون رو مجاب کنیم به پذیرش درد؟ به شروع یک تغییر تازه؟

موفق باشیم!

امروز که چهارده اسفند هست اگر اول روز شروع یک تغییر باشه، بیست و چهار فروردین میشه روز چهلم که این عادت رو ادامه میدیم یا عادتی رو ترک میکنیم...بیست و چهارم خبر میدم موفق شدم به تغییر یا نه.

دوقلوهای ناهمسان

یاغی گری ابدا نشونه یک شخصیت مستقل نیست. چندان که حساسیت و زودرنج بودن نمیتونه ما رو قانع کنه با یک شخصیت استاندارد طرفیم.

ترش و شیریش مثل طعم امروز

امروز که بالاخره مجوزش صادر شد فکر کردم 19 ماه انتظار به قدری فرساینده بوده که اگر دوز حماقتم بزنه بالا و غیرمنتطقی باشم میگم اصلا نمیخوامش.

در آدمها به دنبال یکپارچگی نباش

شاید این نگاه بدبینانه ای هست که حرفهای آدمها رو جدی نگیریم ولی خود من برای مثال؛ نظر و ایده م درباره موضوعی هرچی که هست تصور میکنم بر مبنای همون ایده ها عمل میکنم در حالی که رفتار و عملکردم به تربیتم؛ محیط اجتماعیم، خانواده م و ارتباطاتم ربط و ازش تاثیر میگیره و ممکنه متفاوت از نظراتم و تفکرم باشه ....آدمها این رو درباره خودشون نمیدونن چندان که ما هم درباره خودمون.

Mute

برای شناخت آدمها کنترل رو برمیدارم و دکمه ی mute میزنم. حرفهاشون رو نمیشوم و روی عملشون دقیق میشم.صد ساعت چت و گفتگو و هم صحبتی اندازه وقتی که یکی داره با اضافه نخ دکمه پیرهنش بازی میکنه به شما شناخت واقعی نمیده؛ من اینطور فکر میکنم.

فقط اولش سخته

صاحب دلی میگفت به اُم برسه زودگذر هم میشه؛ اولش سخته...دوم سوم پنجم هفتم دیگه آسون میشه...به اُم رسید.

چیزی شبیه آلزایمر

انگار یه بخشی از حافظه م رو گم کردم. ایمیلی که چهارده ساله دارم ازش استفاده میکنم دیگه باز نمیشه.

تو بگو من به تو مشتاق ترم یا تو به من*

آقا رضا 
چقدر خوبه که رفیقمی ؛ همین امشب که من دستت رو گرفته بودم مراقبت باشم و خوردم زمین و با مچ دست بلندم کردی. گفتی کی مراقب کیه؟!
خوشحالم که پدرمی.

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی*

لزوما تنوع تجربه های زیستی از آدمها محصول پخته تری نمیسازه...در جهان فست فودی غذا سرخ میشه؛ جا نمی افته.