احساس آرامش میکنم.
نشد اما من همه ی تلاشم رو کردم و نشد.
این غمگینم نمیکنه؛ بهم آرامش میده.
کم فروشی نکردم. با تمام جانم؛ یکپارچه با احساسم تلاش کردم.
احساس آرامش میکنم.
نشد اما من همه ی تلاشم رو کردم و نشد.
این غمگینم نمیکنه؛ بهم آرامش میده.
کم فروشی نکردم. با تمام جانم؛ یکپارچه با احساسم تلاش کردم.
توکل
گاهی یعنی رها کردن و رها بودن
توکل کردم و به اونچه که محقق بشه اعتراضی ندارم.
گله کردن و غر زدن کار احمقهاست
من یا امید دارم به تغییر و حرف میزنم
یا ناامیدم از فهم آدمها و سکوت میکنم
در هر دو حالتش میتونم آدمها رو دوست داشته باشم.
فرشید تماس گرفت. پنج دقیقه که حرف زدیم گفت به کارت برس؛ گفتم دلم میخواد صدات رو بغل کنم. نمیدونم گفتم یا میخواستم بگم اما صداش بغل کردنی بود.
گاهی به اعتراض میگه الان که نسبت به پدر و مادرت دچار نسیان شدی... و هیچ نمیگم در جوابش.
آدمها چی میدونن از ما؟ از فراموشی؟ از منویات ما.
بهتره بگذاریم در خیالات منطقی خودشون غوطه ور باشن.
بابابزرگم به موهام نگاه کرد و گفت جای دستهای دخترم رو هنوز روش می بینم...موهام رو توی دستش گرفت و گریه کرد.
من اغلب شبها روی کاناپه ولو بودم و سرم روی پای مامان بود کتاب میخوندم؛ اینستا چک میکردم و مامان هم یا قرآن و کتاب میخوند یا تلویزیون میدید یا سرگرم گوشیش بود . بعد از مامان دیگه روی کاناپه نخوابیدم جز یک شب که از چهلم بابا اومدیم و سرم روی پای سعید بود خوابیده بودم. تا دستش رو برد لای موهام از خواب پریدم چون بوی مامان لحظه ای مشامم رو پر کرد.
بالاخره که باید راه دلجویی کردن از تو رو پیدا کنم.هر چقدر هم که دلخوریت از من عمیق باشه و هرچقدر ادای بی خیالی رو دربیارم تو بخشی از منی. به من برگرد...سخت گیر نباش و راه رو برای آشتی باز بگذار. من رو برای خودت مرور کن؛ منی که برای سی سالگیت از غصه ی پیرشدنت ساعتها گریه کردم و برات نامه نوشتم... اصلا مهم نیست حق با کی هست. ببین قهر روش خوبی برای ادمی که خونواده ش تکه های جانش هستن نیست. من هنوز فاطمه ام؛ هنوز و همیشه اما عمر همیشگی نیست. چرا به دلتنگی بگذره؟
انگیزه های متعددی برای نوشتن وجود داره؛ من اگر بخوام شبها بخوابم باید حتما بنویسم. وگرنه داستانها ذهنم رو رها نمیکنن.
دلم برای صدا زدن اسمت تنگ شده و همزمان بهت حق میدم بخوای با قهر تنبیهم کنی چون فکر میکنی دارم خطا میکنم. ولی وقت بده دلجویی کنم؛ یه راهی باز کن ... پشت دیوار نگه داشتن من حالت رو خوب نمیکنه. من یه تیکه از توام...خودت رو ناقص نکن.
به دلوین گفتم به آرینا وقت بده؛ گفتم خوبی دوری این هست که دلتنگ میشیم.
اما وقت دادن هم گاهی کمکی نمیکنه.
دلوین ببخشید که بهت همه ی حقیقت رو نگفتم.