مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز*

ما آدمها از تنهایی میترسیم؛ برهانش بخشش و فراموشی!
*عنوان از حافظ

گیرم که روزی بازگردی نوشدارو جان*

پلک عروسکم خراب شد؛فکر کردم بزرگ میشوم کارخانه ساخت عروسک تاسیس میکنم تا بهترین عروسک سازهای آنجا پلکش را درست کنند.

دل کندن بلد نبودم و مبتلا شدم به اینکه همیشه آینده را برای گذشته هزینه کنم.

*عنوان از مهدی فرجی

فضیلت های ناچیز*

جلو اومد شیشه ماشین رو پاک کنه .گفت اون غذا که صندلی عقبه رو میدی؟ گفتم نیم خورده ست آخه؛ گفت عیبی نداره بده.
فکر کردم چه آدم خوبی ام حتما ثواب کردم.بعد از خودم بدم اومد که با هر چیز پیش پا افتاده ای دنبال تجارت معنوی ام!
*عنوان نام کتابی از ناتالیا گینزبورگ

یک شعر ولی زلزله میریخت به جانش*

قرار نانوشته ای است که به هم کتاب هدیه بدهیم...فکر میکنم چه کتابی؟!

باز هم شعر...لحظه هایی هست که هیچ چیز به قدر شعر قفل خلوت دل را رمزگشایی نمیکند.

*عنوان از مهدی فرجی

دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد*

همدیگر را بیشتر بشنویم،کسی که حرف میزند خودش وعظ و پند میداند .
وسط حرف آدمها آنها را سر نبریم که یعنی تو را خوب بلدم ! آدم ها دیگ های بزرگی در دل دارند که قل میزند و ما فقط دانه ی بیرون پریده را می بینیم وقت بی تابی شان...

آشتی

تا از خدا حرف میزنم میگه بیا درباره چیزهایی حرف بزنیم که قابل لمسه. بعد دست میذاره روی پیشونیش و نفس عمیق میکشه.شاید یه وقتی خدا رو با همه وجودش صدا زده؛ چیزی خواسته و اجابت نشده!

میخوام بهش بگم اجابت شدن گاهی در سکوت خداست اما ایمانم به قدری محکم نیست که اینا رو بگم. خدایا خواهش میکنم خودت...

که به وحشت زدگان دامن صحراست بهشت*

اگر مدینه فاضله ما بهشت است چرا هرچه جور و غم بر ما می رود به "جهنم" حواله میکنیم تا آرام شویم !
*عنوان از صائب تبریزی

کوالای نفس

نفس را مهار کردن سخت است خاصه آنکه برای من در شمایل یک کوالای خوشگل روی درخت است که جز نوازشش کاری دگر نتوانم.

مع هذا هر چه میخواهم افسار نفس را به دست بگیرم نمیشود!

یه بوس کوچولو

 از بیرون صدای" به عزت و شرف لا اله الا الله " می آید ...

مرگ وقتی ما را می بوسد می فهمیم چقدر منتظرش بودیم؛ شاید تمام عمر.

در وصل تو هجر تو عیان می بینم*

وقتی به چیزی میرسم همزمان با شادی؛ یه حس غریبی تو گوشم زمزمه میکنه: دل نبند؛ همیشگی نیست.

همیشه آماده از دست دادنم, یا حداقل ترسش رو دارم.

*عنوان  از احمد غزالی