بغضم گرفت دلم میخواست زنگ بزنم یکی بیاید اوضاع را جمع کند و خودم بنشینم لب جدول زار بزنم و اشک بریزم.اما زندگی انقدر فانتزی نیست؛ شبیه دانش آموزی که کاغذ تقلب را از سر ناچاری بجود و قورت بدهد ؛ بغضم را خوردم و ایستادم اوضاع را درست کنم.
*عنوان از علیرضا بدیع