سر فرصت می نشینی و سر رشته ی همه چاله ها و چاه هایی که در آن افتادی پیدا میکنی.
آخرش به خودت میرسی؛ می بینی چقدر به خودت بد کردی و چقدر بدهکاری
و روزی که بخواهی بدهی ات را از خودت وصول کنی...
*سوره قصص آیه 16
سر فرصت می نشینی و سر رشته ی همه چاله ها و چاه هایی که در آن افتادی پیدا میکنی.
آخرش به خودت میرسی؛ می بینی چقدر به خودت بد کردی و چقدر بدهکاری
و روزی که بخواهی بدهی ات را از خودت وصول کنی...
*سوره قصص آیه 16
امروز روز سختی بود که بالاخره رسید.دکتر دنبال دلیل بود در چند سوال تو را پیدا کرد.
بعد در پرونده ی پزشکی ام نام و سن و شغل و تحصیلات تو را پرسید و نوشت.
الان دارم به پرونده خودم فکر میکنم که همش درباره توست.
خیره شده بودم به تابلویی گوشه بزرگراه؛ نوشته بود: صافکاری بدون رنگ
آدم ها یکپارچه از زور شنیدن بیزارند
اما در عجبم که چرا زور گفتن را چنین رندانه خوش دارند.
نشسته بود در مدح کودکی و بی خیالی و شادی آن دوران غزل سرایی میکرد ؛ گفت کاش هنوز هم ...
گفتم نه! من دلم نمیخواد به هیچ زمانی برگردم مخصوصا کودکی؛ بی خبری و ناتوانی و نیاز چه جذابیتی دارد که ستایش شود!
کودکی همانقدر صاحب احترم است که نوجوانی و جوانی و پیری...
دیوی شدم که شیشه ی عمرش را لب صخره ای گذاشته باد می وزد باران می بارد و در معرض شکستن است.
بغضم گرفت دلم میخواست زنگ بزنم یکی بیاید اوضاع را جمع کند و خودم بنشینم لب جدول زار بزنم و اشک بریزم.اما زندگی انقدر فانتزی نیست؛ شبیه دانش آموزی که کاغذ تقلب را از سر ناچاری بجود و قورت بدهد ؛ بغضم را خوردم و ایستادم اوضاع را درست کنم.
*عنوان از علیرضا بدیع
گفت وقتی میگویی خوبم ازت میترسم شک داشت غمگین باشم و با یک خوبم جریان را تمام کرده باشم.
اگر این را یاد گرفته باشم پس یعنی باید برای خودم جشن بلوغ بگیرم.
*عنوان از محمدعلی بهمنی