اسمت که میاد*

نشانه های حضورت رو نفس میکشم 

نفسهام معطر شده 

آری شود ولیک به خون جگر شود*

دلتنگی مثل پوست من رو در بر گرفته بود.

صداقت

پرسید چقدر بهم اعتماد داری

سکوت کردم

هنوز کمی دوستش داشتم اما اعتماد؟ نه! حتی ذره ای...

تفاوت آماتور و ماتادور

پرهام نظرش این بود که وقتی یاد میگیری دقتت از حواشی روی بطن و اصل باشه از آماتوری رد شدی.

هم راهی و همراهی

بعضی ها رفیق ساعت های لوکس زندگی هستن.

تو رفیق همه جای زندگی هستی و رفاقت یعنی همراهی حتی وقتی حضور فیزیکی نداری.

تو برای من عاشقانه ترین کلامی؛ امنیتی!

فردا میهمان میزبانی هستم که شب های زیادی زیر برف پاک کن ماشینم نرگس و نامه میگذاشت.

و مرا پرسه بزن*

گفت تا منو داری نگران هیچی نباش

 تا بدنم گرم هست و حرارت داره نگران هیچی نباش...

حالا دیگه دلم قرص شده.

تو برای من یک نفر نیستی؛ یک جمعیتی.

 

تو خودِ صبحِ منی*

امید؛ نمیدونی امروز چقدر دلم میخواست بغلت کنم.

چند دقیقه حرف زدیم؟ همه ی کلمه ها رو توی آغوشت گوش میدادم انقدر نزدیک بود احساسم به حضورت...امید دادی به شنبه ای که منتظر حالِ خوشی نبود.

ذخیره ی روزهای تاریک منی؛ با صدات... فقط با صدات.

 

آنتی غر

هر ساعت از بیداریم یه قرص آنتی غر مصرف میکنم که یادم باشه وسط همه ی تاریکی ها اگر ادیسون نمیشم که لامپ و برق اختراع کنم، حداقل نور پیدا کنم و متوقع نباشم برای من بگردن نور رو پیدا کنن.

چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

با این همه هر آنکه نه خواری کشید ازاو

هرجاکه رفت هیج کسش محترم نداشت

حافظ