حسابرسی

بزرگترین سرزنش و بزرگترین آفرین امسالت چی بود؟ 

پنهانکاری

دلم برای 25 سالگیم تنگ شده. چقدر شجاع بودم حتی اگر از جنس حماقت بود...و حالا ترسو شدم؛ ترسی که نمود بیرونیش امنیت هست.

با زمین خیلی غریبم، با هوای تو صمیمی*

من از بلاد حبیبم نه از دیار غریب

کوچه تنهاجو

زندگی که راه نفس باقی نگذاره به تنهایی پناه میارم. نمیدونم چرا بعضی ها با تنهایی مثل بچه سرراهی و کودک سمج فال فروش سر چهار راه نگاه میکنن. تنهایی معشوقه ی پرناز و دور از دسترس ماست که بعد از ماه ها بی تابش بودن عصر سرد پاییزی ما رو به یک چای دعوت کرده.

اسکناسی به نام اعتماد

خیلی سخت بود پیشنهاد کاریش رو رد کردن؛ اما کارفرمای من روی من حساب کرده و دلم نمیخواد وقتی به من اعتماد داره دستش رو بگذارم وسط پوستِ گردو.

فیلد تخصصی

من متخصص گرون خریدنم.

طفلک عاشق ها

رمزگشایی رفتارهای معشوق به قدر خنثی کردن بمب از عاشق انرژی میگیره. 

24 اسفند 97

یه حالِ خوشِ سبکی دارم...یه خستگی خوشایند.

شکموها

حرف زدن با بعضی ها خوشمزه ترین لذت دنیاست.

رغبت

برای خودم "غر نزدن" و "ترک فرصت سوزی" آرزو میکنم. ایضا "خوش اخلاقی"