۱۴۳ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

بغل تراپی

رسیدم خونه مهمون داشتیم. مامان رو به بهانه ای صدا زدم در اتاق و سرم رو گذاشتم روی شونه اش.
پرسید چی شده؟ گفتم مامان تمرکزم رو به هم نزن بتونم گریه کنم بعدش خوب میشم. گفتم تموم شد بریم بیرون. گفت چرا گریه کردی؟ گفتم خوب شدم دیگه مهم نیست. گذشت

اینجانب شوپنهاور

عده ای را دوست دارم ولی حوصله شان را نمیکنم. عده ای راهم حوصله میکنم اما دوست ندارم و این خسته ام میکند. خوب البته من هم ممکن است دیگرانی را خسته کنم.

دیالوگ ماندگار*

گفتم: دلم بهت گرم نیست؛ دیگه نیست.
اشکهاش ریخت گفت ببخش منو.
گفتم مامان به خدا دیالوگ یه فیلم بود الکی حس گرفتم بازی بود.
گفتم پاشو برو تو اتاقت جلوی چشمم نباشی مسخره. بعدم اشکهاشو پاک کرد.

خاطرات*

وقتی دیدمش فهمیدم چقدر منتظرش بودم.

*عنوان و متن از کتاب خاطرات دوید فوئنکینوس

راهنمای آرامش

درس جدید: حرف زدن به قدر ضرورت با همه 
و پرحرفی فقط با یکی در یک ساعت مشخص از هفته.

چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی*

چرا من روی نقطه گذاری و سر سطر بعدی رفتن مشکل دارم؟

تبسم

زیبایی پاییز رو کامل کردی با به دنیا اومدنت کوچولوی زیبا.

تنهایی ناشی از باهم بودن

میگفت تو تنهایی رو دوست داری چون هیچ وقت تنها نیستی؛ نمیدونم دقیقا داستان چیه ولی حس میکنم دارم از باهم بودن هایی که تنهام میکنه پرهیز میکنم.

کهنه مثل فرش دستی

امروز عصر داشتم فکر میکردم شماره موبایلم رو تغییر بدم. شماره ای که 14 ساله دارمش...درست از 14 سالگی م.

28 آذر

شما جزو آدم هایی هستی که هربار دیدمت آرزو کردم آخرین دیدار باشه با اینکه به شدت انرژی میگیرم از دیدنت.