دنیای پوچ و شیکی شده. خاکی ها و کهنه ها و بی عنوان ها؛ ساده های با صفا کجای نقشه پنهان شدن که پیدا نمیشن.
رویا! پنهان شدن و دوری کردن دیگه بسه.هرچی از غمت باقی مونده سهم هر دوی ماست. حق منه که وقتی خسته و مستاصل شدی کنارت باشم. اگر شما حقم رو به من برنمیگردونی؛ خودم حقم رو پس میگیرم.
پیچ و خم گردنه های جاده و غروب و نور کم و کنتاکت چراغ جلوی ماشین که یادم نبود سوخته... همسفر گفت: نَمیریم فاطمه! گفتم خدا میکشه من و ماشین وسیله ایم!
صدای خنده هات تو گوشم پیچیده. حوصله کردی وسط سرما اومدی غزل بخونم ؛ غزل بشنوی. حوصله کردی جمعه ت رو آغشته کردی به یه بی حوصله.
گفت نظر تو چیه؛ گفتم از یه مشاور کمک بگیر من نظری ندارم.
مشاورها راحت تر از ما میگن امیدی نیست؛ میگن متاسفم.