عنوان فوق رو که سرچ کنید به شعری از خانوم شیمبورسکا میرسید. بخونید و لذت ببرید.(من هنوز اتچ کردن و لینک کردن روی بلاگ بلد نیستم :/ )
عنوان فوق رو که سرچ کنید به شعری از خانوم شیمبورسکا میرسید. بخونید و لذت ببرید.(من هنوز اتچ کردن و لینک کردن روی بلاگ بلد نیستم :/ )
تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر
این نیست که به مرور زمان از دست بدی. از دست دادن هم مثل به دست آوردن برنامه میخواد. بی تفاوتی گاهی مهمترین پلن ما برای از دست دادن هست.
پدرِ دوست، میخواستن در حضور مامان بابا ازمن تعریف کنن گفتن فاطمه قابل اتکاتر از این هست که بگم برای من مثل دخترم هستن. مثل برادر هست برای من واقعا:)
من متوجه شدم چی گفت؛ خواهر و برادری از اون نسبت هایی نیست که راحت بشه بذل و بخشش کرد. باید خیلی مهم و عزیز باشه یک نفر که بگی مثل برادرم هست یا مثل خواهرم.
یه نگاهی به ساعت خواب و بیداری من بندازی پیام نمیدی "حالا که باید درکم کنی ترکم میکنی؟!"
میدونستم چرا از مرگ برادرش برای من تعریف کرد. میخواست بگه به پشت سرت و مسیری که اومدی نگاه کن و برای رنجی که متحمل شدی احترام قائل باش.
گفت:
وقتی بعد از کلی دارودرمانی و روان درمانی تونستم مرگ برادرم رو بپذیرم روانشناسم پرسید: دوست داری در باز بشه و بیاد تو؟
گفتم اگر زنده باشه همه ی رنجی که این ماه ها تحمل کردم بی معنی میشه. نه نمیخوام.
*عنوان از حسین وحدانی