توفیق خورد وسط سرشان

پدر مسئول پروژه را از حدقه چشم چپش در میاوردن اگه اتفاق اینجا می افتاد

اما چون جرثقیل تو خونه خدا بوده مسئول حج و زیارت خبر رو این طور اعلام میکنه:

هموطنان توفیق داشتن اونجا به رحمت خدا رفتن!

شانه ات را دیر آوردی،سرم را باد برد*

وقتی یه چیزایی خراب شده نمیشه تلاش کرد به زندگی معمولی برگردیم
معمولی بودن دور از دسترس میشه
حسرت میشه حتی
*عنوان از حامد عسکری

تقویم جلالی*

پدر اسمش را پشت قرآن نوشت: محمد حسین
اما به نام جلال شناسنامه گرفتند...
سنگی میشوم بر گور تو که آرام روزهای بیقراری من است آرامگاهت

* به بهانه روز مرگ جلال آل احمد

غافل گیری

زندگی همیشه چیزهایی برای غافلگیری ما دارد

مشتش را که باز کرد و گل بود؛ دلخوش نشوید

شاید در دست دیگرش جنگلی باشد

کن ف یکون

نیل را شکافتی ، میدانم قادری
اما
همین که هستی برای من کافی است
فقط باش

حس شخصی

کسی بگوید دوستت دارم فکر میکنم به خودش ربط دارد.

و وقتی میخواهم به کسی بگویم دوستت دارم زبان به کام میگیرم

 چون به خودم ربط دارد!

ماجرا ساز نمیشم دست به جیب با دوست داشتن هایم قدم میزنم.

من پشیمون میکنم جاده رو از رفتنت*

دکتر میگه تا چند وقت دیگه منو نمیشناسی

به صورتم دست بکش 

 کمی بامن حرف بزن 

پیش تر از اونکه برات غریبه بشم 

*عنوان از مونا برزویی

بغضم امان نداد و خدا در گلو شکست*

به تو که میگم "خداحافظ "عذاب وجدان میگیرم

حیف اسم "خدا "نیست بین من و تو ؟!

* عنوان از قیصر امین پور 

تا حالا گم شدی؟!

آدم اگر بداند کجا میرود احتمال اینکه گم بشود هست

اما کسی که نمیداند کجا میرود از مبدا گم شده است!

میخوام آروم شم تو نمیذاری

" خاتون جان" که مرد فکر کردم دیگه تو اون شهر کسی رو نداریم .وقتی مرد همه ی قوانینش هم با خودش مرد.همه چی یه شکل دیگه شد که قبلا نمیشد پی بینی کرد.