در هوای بی باران این شهر تازگی آدمی دیدم که از تعداد مقاله های علمی و عنوان دانشگاهی و گردش مالی حساب و موقعیت مکانی منزل و سمت شغلی اش وام نمیگیرد که کسی باشد؛ همه را دارد و وامدار هیچ کدام نیست برای کسی بودن.
در هوای بی باران این شهر تازگی آدمی دیدم که از تعداد مقاله های علمی و عنوان دانشگاهی و گردش مالی حساب و موقعیت مکانی منزل و سمت شغلی اش وام نمیگیرد که کسی باشد؛ همه را دارد و وامدار هیچ کدام نیست برای کسی بودن.
جای مدیر ارشدی که ندونه نباید جلوی کارمندها تصمیمات حوزه مدیریتی سرپرستشون رو زیر سوال ببره؛ بنشانید درخت تا هوا تازه شود.
چهارشنبه ها یه جوری محکم و تنگ جمعه ها رو در آغوش گرفتن که پنج شنبه ها این میان جا و نای نفس کشیدن ندارند.
دروغه بگم غصه ی رفتنت رو نمیخورم ولی همه تلاشم برای این هست پیش تر از اینکه یک سنگ مزار از ما به جا بمونه همه لحظه های بودنت رو قدر بدونم و چیزی از حالِ خوبی که میشه با تو استشمام کرد نگذارم برای روزی که معلوم نیست وقتی میرسه باشیم یا نه.
گفتم من از شما می ترسم!
پرسید این خوبه یا بد؟ گفتم قطعا خوبه چون بخاطر ترس از شما کارهایی رو میکنم که به شکل معمول تنبلیم میاد انجام بدم. با دستش موهاش رو شونه زد و لبخند نقش بست روی لبش.
گفت بریم یه سری بهشون بزنیم؛ گفتم نه. از ذهنم گذشت تازه چند ماهه دارم هوای تازه تنفس میکنم به لطف نبودنش! بعد فکر کردم چی میشه که یکی برای من انقدر هیولا شده؟چرا خودم رو تا این حد آسیب پذیر و منفعل و طرف مقابل اثرگذار می دونم؟ پشت هر کینه و غمی اگر منطقی باشم سهم خودم رو در ماجرا نادیده گرفتم.
گفتم چقدر دیر جواب دادی؛ گفت درگیر ولنتاین بودم. گفتم چند روز گذشته چه ربطی داره؛ گفت اونهایی که اون روز نرسیدم ببینم روزهای قبل و بعدش دیدم.پرسیدم قاطی نمیشه عشق ها با هم؟ جواب داد مگه بعد قرمه سبزی چای و میوه میخوری قاطی میشه؟ هرچی جای خودش!