میگه از لبه نرو می افتی؛
میگم بیفتم کجای دنیا ترک میخوره؟
میگه قلب من
با توری فلزی سنگها رو بسته بودن ریزشش مسیر کوهنوردها رو مسدود نکنه. گفت فاطمه سنگها رو بستن فرار نکن؛ آخه کجا رو دارن که برن.
صدای اذان صبح در خیابان هایی که پخش شدن نور چراغ و نم باران آسفالتش را براق کرده. برگ ها که زمین ریخته و هوای دم صبح.چقدر سر و صدای پرنده شنیده میشه نیمه شب در همین شهری که روزها صدای آدمهاش شنیده نمیشه.
امروز اومد گفت خانوم شما یه جوری هستی انگار دوستمون داری.گفتم دارم.
یه رابطه پویا قطعا به فرجه هایی نیاز داره که خشم طرفین دیده و فهمیده بشه تا ایجاد نفرت و دلزدگی نکنه.