آدمها برمیگردن ببینن آب باریکه ای هست یا نه.وگرنه احمق که نیستن؛ میفهمن سکوت سابق یعنی از رودخانه ی مواج احساسات دیگه خبری نیست.
آدمها برمیگردن ببینن آب باریکه ای هست یا نه.وگرنه احمق که نیستن؛ میفهمن سکوت سابق یعنی از رودخانه ی مواج احساسات دیگه خبری نیست.
هر وقت کار بدی میکنم مامان میگن: خدا انشالله یه بچه بهت بده درست مثل خودت!
هر وقت هم کار خوبی میکنم همین رو میگن! خوب الان مثل من شدن دعاست یا نفرین؟
دیروز داشتم خاطره روزی که ماشین فروختم به زهرا میگفتم. گفتم زهرا خیلی سخته آدم ببینه عزیزش با یکی رفت و از این دست حرفها؛ که یکدفعه رسیدیم به سیما و حرفمون ناقص موند. زهرا من بهت دروغ گفتم. سختیش فقط یه لحظه بود. یه سختی فلفلی. باور کن تندی هیچ فلفلی تمام عمر آدم رو نمیسوزونه. از یک جا به بعد آدم ها دارن با تداوم حسی فیلم بازی میکنن. منم شبی که آقای زورگیر محبت کرد به زور تهدید چاقو گوشیم رو برد اولش ناراحت شدم داد زدم کمک دزد اما میدونی از یه جایی به بعد سوزش آنی تموم شده بود و من هنوز داشتم داد میزدم. داشتم داد یه اتفاق دیگه رو اونجا میزدم و وانمود میکردم از اونچه پیش اومده غمگین و عصبانی ام. زهرا هیچ چیز آدم رو برای تمام عمر غمگین نمیکنه.
تغییر کردم. دیگه شیرجه نمیزنم برای خدمت به عزیزان؛ خوب هرکس اگر بخواد مسئولانه رفتار کنه باید خودش رو دوست تر داشته باشه و از زندگی خودش مراقبت کنه. رفتاری که پیش تر ها اسمش ایثار و محبت و گذشت بود امروز در من به حداقل رسیده و تبدیل به سازگاری شده.