کلید اگر نداشت که نمیتونست این همه در رو قفل کنه. احساس گوسفندی رو دارم که قسمت بار یه نیسان آبی نشسته و میدونه راننده داره میفرستتش ته دره و امیدواره راننده به خاطر سلامتی ماشین خودش هم شده ، جون گوسفندها رو تضمین کنه و به مسیر اصلی برگرده.
کلید اگر نداشت که نمیتونست این همه در رو قفل کنه. احساس گوسفندی رو دارم که قسمت بار یه نیسان آبی نشسته و میدونه راننده داره میفرستتش ته دره و امیدواره راننده به خاطر سلامتی ماشین خودش هم شده ، جون گوسفندها رو تضمین کنه و به مسیر اصلی برگرده.
هرچقدر هم که حرف نیچه رو درباره مرگ خدا باور کرده باشی باز یه جایی میترسی و انعکاس صدایِ : "خدایا کمکم کن " بین دالونها و راهروها و دیوارهای دلت می پیچه.
یکی از مصیبت بار ترین لحظات زندگی اونجاست که برادرت ساعت 3:45 دقیقه صبح برات پیام بفرسته روزی که گذشت تولد فلانی بود مبارکت! خوب چرا مبارک من؟! یه روزی یه مساله ای بوده تموم شده رفته شما چرا همش فلاش بک میزنی نازنینم.