انتظار معجزه ندارم فقط وجود داشته باش

ترس و اضطراب سیگنال های معنوی منو قوی میکنه. دیروز داشتم به قطره های آب که با فشار از دوش بیرون می پاشید نگاه میکردم و فکر میکردم خدای من همون خدای ابراهیم هست اما خدای حسین بن علی هم هست. خدایا نکنه مثل آدمی که از طبقه چهارم تصادف سر تقاطع نگاه میکنه درد ما برات دور و کم اهمیت باشه؟ شاید آره شاید هم نه .

پرهیزِ کلامی

به مرحله ی جدیدی از پالایش ذهنی وارد شدم. کنترل افکار و کلامم درباره یک موضوع خاص.

عمق آدمها

اونهایی که بزرگتر خوب دارن دارای یک ستاره طلایی هستن اما حدالمقدور اختلافات رو دو نفری بین خودتون حل کنید نه با حضور سایر دوستان و اقوام! اگر جدا بشید رازهای زیبا و غمگینتون باید مال خودتون بمونه نه نقل مجلس دیگران؛اگر هم با هم موندید زخم های مشترک که دوتایی مدارا و صبوری کردید تا ترمیم بشه شما رو نزدیکتر میکنه و به رابطه عمق میده.

دامنه تغییرات

من به ریاضیات ایمان دارم به دره و قله دامنه سینوس؛به سختی بعد از آسونی و گشایش بعد از سختی. به نظمی که در بی نظمی جهان وجود داره.

قابِ شیرین

یه عکس سه نفره داریم که سر پرهام و سپهر روی شونه های من هست و سمت چپ و راست من نشستند. این عکس یکی از عزیزترین عکسهای دنیاست برای من. نگاهش میکنم صدای قلبم رو میشنوم. قد هردوشون از من بلندتر هست و ساختن این قاب کار سختی بود.

دایره های متحد المرکز

آدمها رو با یک فاصله مشخص خیلی دوست دارم. لزوما نزدیک بودن/شدن منجر به صمیمیت بیشتر نمیشه. دوست دارم همه چی سرجاش باشه؛من به خواص فاصله کانونی اعتقاد دارم.

کوتاهترین مسیر بین دو نقطه

وقتی قرار بود با هم حرف بزنیم قبلش ویز چک میکردم از مسیری میرفتم که سنگین ترین ترافیک رو داشت.

آستانه ی دردناکی

هیچ چیز به مدد خودش بهتر نمیشه. ندیدم گذر زمان به خودی خود موردی رو اصلاح کنه. تلاش و پشتکار لازمه و سخت کوشی.  باید به قدری نسبت که خودمون متعهد باشیم که ادامه بدیم....دستاورد شاید پشت خستگی و ناامیدی و تداوم تلاش ایستاده. تو آخرین امید خودت هستی،از خودت دست برندار.

زیبای سخت

این هفته و سه هفته ی بعدش نان استاپ حتی جمعه ها مشغول کارم و روزهای سخت و پرفشاری خواهد بود. امیدوارم بتونم طاقت بیارم و تنبلِ درونم بیقراری نکنه. رشد کردن در تاب آوری هست و من دارم تلاش میکنم بی تابی نکنم و به استقبال روزهای پیش رو برم.

بادبادن ها را بکشید

ساعت 3 صبح تا سپیده صبح فکر میکردم دیگه میدونم درست چیه ولی من الان یه جای دیگه ام تغییر مسیر انرژی زیادی میخواد. یاد دیالوگ فیلم شیدایی می افتم:خوب بودن یه جونی میخواد که من ندارم. یه همچین حالی.