صدای اذان صبح در خیابان هایی که پخش شدن نور چراغ و نم باران آسفالتش را براق کرده. برگ ها که زمین ریخته و هوای دم صبح.چقدر سر و صدای پرنده شنیده میشه نیمه شب در همین شهری که روزها صدای آدمهاش شنیده نمیشه.
امروز اومد گفت خانوم شما یه جوری هستی انگار دوستمون داری.گفتم دارم.
یه رابطه پویا قطعا به فرجه هایی نیاز داره که خشم طرفین دیده و فهمیده بشه تا ایجاد نفرت و دلزدگی نکنه.
دنبال یک انسانِ کامل و بی نقص نگردید. دنبال شخصی باشید که با تمام نقصانهاش بتونه پناهگاه امنی برای شما باشه؛ یکی مثلِ لئون برای ماتیلدا
بابابزرگشون فارسی متوجه نمیشدن. آخر مراسم دست دراز کرد دست بدیم؛ حیرت زده و مبهوت نگاه کردم ببینم یه دست بیکار پیدا میکنم بذارم تو دستهای بابابزرگ؛ که خوب امکانش پیش نیومد.دستمو پیچیدم لای شونصد لای چادرم دست دادم. بعد بابابزرگ آغوش باز کرد بغلم کنه؛ خودش کنار ایستاده بود داشت به وضعیت پیش اومده میخندید. یه جمله ترکی به بابابزرگ گفت ایشون از ابراز لطف پشیمون شد. بعدا پرسیدم چه جوری رفع بحران کردی انگار به بابابزرگ گفته بود خانوم سرماخورده مریضه شما هم مبتلا میشی. چقدر خندیدیم به روشش برای رفع بحران.