۱۰۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

مسافران عزیزِ پروازِ شماره ....

هر وقت قراره از کسی یا جایی کوچ کنم خودم قبلش حس میکنم وقت رفتنه و نرم نرم حاضر میشم که برم.

الان حاضر شدم !

معمای زن بودن

داشتم به فیلم "لیلا"ی مهرجویی فکر میکردم. به زنی که شوهرش رو برای امتحان کردن سوق میده به سمت ازدواج مجدد و مرد به واقع ازدواج میکنه

به همکارم سپیده که به وسیله زنی دام خیانت برای نامزدش پهن کنه و پسر خیانت میکنه

به همه زنهایی که نمیگن نرو؛ میگن اگر دوست داری برو و بعد که رفت غم میخورن و قهر میکنن.

سه ماهگی

گفتم باهاش حرف میزنی؟ هفتاد روزشه؛ کم کم باید حسش کنی.
گفت حس میکنم فاطمه؛ فقط میترسم بهش عادت کنم...میترسم مجبور بشم سقطش کنم بعد اگر باهم حرف زده باشیم دق میکنم.
گفت نمیخوام به روی خودم بیارم اما بهش وابسته شدم؛ نمیدونم اگر نمونه چیکار کنم.گفت و گریه کرد.

وقتی حواست نیست*

میشناسمت.تو آدم رفتن نیستی فقط یه عادت بدی داری وقتی میگم نرو تندتر دور میشی.

بلدم تو رو، برای همین سرم رو گرم میکنم به زندگی به کار تا تو آروم بشی. به بقیه نمیگم گله نمیکنم چون من می بخشمت یادم میره بدیهاتو با لبخندت اما بقیه یادشون می مونه. هر بار که خوبیم در گوشم میگن این همون آدمه؛ حواست هست!

و من حواسم نیست. خیلی وقته که حواسم نیست

ماهی زنجیری آب است، انسان زنجیری رنج*

هر جدایی یه تیکه از آدم رو می بره
و آدم یه جایی به خودش میاد می بینه دیگه چیزی ازش باقی نمونده.
*عنوان از سهراب سپهری

دلتنگم و دیدار تو درمانِ من است*

شمعدونی ها دلتنگ؛ من از شمعدونی ها دلتنگ تر.

پرده ها رو زدم کنار.مامان همیشه روزها همین کارو میکنه. میگه پنجره رو باز کن خونه نفس بکشه.دارم خونه رو مرتب میکنم برگردن. تو جاده که برم دنبالشون با خودم میخونم: دارم میام پیشت جاده چه همواره هوا چقدر بوی عطر تو رو داره ...

نمیشد مدام تلفن دستم باشه بپرسم کجایید چی کار میکنید و باید به تماس های کوتاه بسنده میکردم و با تمام وجودم تو دقیقه های محدود صدای بابا رو بغل میکردم...یا حواسم باشه مزاحم استراحتشون نشم. بعضی ها همیشه نزدیکن حتی اگر کنارمون نباشن.مثل پدرمادرها مثل مریم.

*عنوان از مولانا

رویان

تو الان در رحم مادرت به اندازه یه گردویی اما قلب داری. مامانت کلی گریه کرده وقتی صدای قلبتو شنیده. مامان تو یکی از بهترین دوستان من هست.
امیدوارم سفر خوبی داشته باشی و به سلامت از اون دنیای تنگ و تاریک بیرون بیای.دوستت داریم و منتظرت هستیم.

خشونت

ما خشونت و ظلم رو نمی پذیریم چون مظلومیم؛
می پذیریم چون مورد ظلم واقع شدن به غلط در ذهن ما فضیلت تعریف شده.

اشتباهی که پیش آمده

تو اشتباه بودی؟ یا درس و عبرت؟ نه دلم نمیخواد این شکلی ازت حرف بزنم.
تو از من یک آدم تازه ساختی پس به شدت برای من قابل احترامی.
ازت ابدا ناراحت نیستم. کمی غمگینم که به مرور حل میشه و چندان مهم نیست.
هیچ حسرتی ندارم. همه ی تلاشمو کردم و این خوشحالم میکنه.
ته قلبم نمیگم ای کاش...
فصل خوبی بود که تموم شد.

باورم همیشگی شه*

تو یک وقتی میتونستی خودت رو از من دریغ کنی.
الان هر چقدر دلت میخواد نباش...
باز هستی؛ همینجا در یک قدمی.
از یه جایی به بعد، دوری دیگه بی معناست.