هر وقت قراره از کسی یا جایی کوچ کنم خودم قبلش حس میکنم وقت رفتنه و نرم نرم حاضر میشم که برم.
الان حاضر شدم !
هر وقت قراره از کسی یا جایی کوچ کنم خودم قبلش حس میکنم وقت رفتنه و نرم نرم حاضر میشم که برم.
الان حاضر شدم !
داشتم به فیلم "لیلا"ی مهرجویی فکر میکردم. به زنی که شوهرش رو برای امتحان کردن سوق میده به سمت ازدواج مجدد و مرد به واقع ازدواج میکنه
به همکارم سپیده که به وسیله زنی دام خیانت برای نامزدش پهن کنه و پسر خیانت میکنه
به همه زنهایی که نمیگن نرو؛ میگن اگر دوست داری برو و بعد که رفت غم میخورن و قهر میکنن.
میشناسمت.تو آدم رفتن نیستی فقط یه عادت بدی داری وقتی میگم نرو تندتر دور میشی.
بلدم تو رو، برای همین سرم رو گرم میکنم به زندگی به کار تا تو آروم بشی. به بقیه نمیگم گله نمیکنم چون من می بخشمت یادم میره بدیهاتو با لبخندت اما بقیه یادشون می مونه. هر بار که خوبیم در گوشم میگن این همون آدمه؛ حواست هست!
و من حواسم نیست. خیلی وقته که حواسم نیست
شمعدونی ها دلتنگ؛ من از شمعدونی ها دلتنگ تر.
پرده ها رو زدم کنار.مامان همیشه روزها همین کارو میکنه. میگه پنجره رو باز کن خونه نفس بکشه.دارم خونه رو مرتب میکنم برگردن. تو جاده که برم دنبالشون با خودم میخونم: دارم میام پیشت جاده چه همواره هوا چقدر بوی عطر تو رو داره ...
نمیشد مدام تلفن دستم باشه بپرسم کجایید چی کار میکنید و باید به تماس های کوتاه بسنده میکردم و با تمام وجودم تو دقیقه های محدود صدای بابا رو بغل میکردم...یا حواسم باشه مزاحم استراحتشون نشم. بعضی ها همیشه نزدیکن حتی اگر کنارمون نباشن.مثل پدرمادرها مثل مریم.
*عنوان از مولانا