۸۶ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

ممنون که هستید

انگشت های بابا که روی صفحه تنبک میرقصید، دایی که میزد زیر آواز. چشم های خسته ی مامان بزرگ بابابزرگ، مامان که حواسش هست سس برای کی بدون شکر باشه، برنج برای کی بدون روغن، مرغ برای کی سرخ نکرده و .... . وقتی صدای خنده خونه رو پر میکنه حتی تک و توک پوست تخمه هایی که از دستشون زمین ریخته زیر پا تیز نیست.

تو شیشه ی می بودی و عمر، شب یلدا

از غم عشقت دل شیدا شکست 

شیشه ی می در شب یلدا شکست

ریاضی صفر

صبح دیروز جلسه بودیم با یک عده مهندس که همه همدیگه رو مهندس خطاب میکردن! یک عده مهندس که ساده ترین قانون ریاضی یعنی فاکتور گرفتنِ عامل تکرار شونده رو بلد نبودن.

تو چقدر دوست داشتن بلدی در زمانه ی آدمهای نابلد

شب بیرون بودم مامان تماس گرفت گفت الوپیک برات یه پاکت هدیه و یه دسته گل آورده. گفتم از طرف کی؟ گفت نمیدونم. رسیدم باز کردم ذوق کردم شادی از راه رگهام دوید در بدنم. آبنبات چوبی بین بسته هدیه ها فقط امضای شماست جانِ جانان. زهرای زیبا.

جلسه شناخت درمانی

از کلمه هایی که برای بازی پانتومیم پیشنهاد میدن و شکل بازی ها،از آهنگ هایی که پیشنهاد میدن همخوانی کنیم، از مدل تقلبشون در اسم فامیل میشه آدمها رو شناخت. بازی،آدمها رو به شکل صادقانه ای عریان تر از همیشه به ما نشون میده.

به نسیمی همه ی راه به هم میریزد*

تعز من تشاء و تذل من تشاء
حواست باشه همه چیز به تار مویی بنده.