۸۶ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

خودِ یادآور

زن داییِ مامان راست گفته بود. وقتی یکی نیست انگار هرگز وجود نداشته. مرگ/جدایی این قابلیت رو داره که ما رو دچار تردید کنه در رویاهامون اون آدم رو ساختیم یا در واقعیت کنارش بودیم و صبحانه خوردیم و حرف زدیم و .... .

او درون جان و من در پیرهن میجویمش*

لیوان آب قند گرفتم تو دستم و براش تعریف کردم...آخرش گفت خستگیهات چند؟ میخرم. انگار افتادم ته یه چاه عمیق،طناب انداخت بیام بالا. مهربونیهات زمین رو خواستنی تر میکنه.

بمب،یک عاشقانه

در کشور ما آدم ها برای مواردی که درباره ش حق انتخاب دارن هم تحقیر میشن. پلیس میاد می پرسه چرا پناهگاه نمیری معلم یه طور دیگه .... 

کمال طلبی

به خودم یادآوری میکنم نمیشه همه چیز رو با هم داشت. همه چیز رو در حد کمال نمیشه با هم داشت.

زندگی در میان خداوندها

امروز داشتم به کارشناس مالیاتی میگفتم درباره تقسیط بدهی اجازه بدین با مدیرتون صحبت کنم گفتن مدیر وقت نداره( در اتاقک شیشه ای مدیر کنار پنجره ایستاده بود و چای میخورد) گفتم به هر حال راهی برای ملاقات این پروردگار متعال باید وجود داشته باشه دیگه؛گفت هیچ راهی نیست. منم کارتونو انجام نمیدم میخواستم در حقتون لطفی کرده باشم. 

در مسیر رسیدن به "از دست دادن"

فقط برای به دست آوردن نیست که باید تلاش کنیم. از دست دادن هم تلاش نیاز داره و مسیر پر زحمتی هست.

"خستگان را چو طلب باشد و همت نبود"*

مدتهاست این مصرع شده ذکر و شرح حالم...طلبی که هست و همتی که نیست.

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

کم سن تر که بودیم به جمع بودن کنار دوستان فکر میکردم؛حالا با هر ویژگی ای. و برای من که در خانه شلوغی که آدمهایش یکسان نبودند بزرگ شدم این شیرین بود. حالا در میانه ی 27 سالگی نگاهم تغییر کرده؛ در روابط دوستانه به شلوغی اش فکر نمیکنم. نه سر غرور و تفاخر....اما با بعضی ها دلم با چای خوردن هم نیست چه برسد به ساعتی همراهی.

رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده*

یه جایی از فیلم سنتوری بهرام رادان میگفت:همه چیزهایی که به من گفتی به اونم میگی؟

ندویدن

اینکه من آدم بی مسئولیت و تنبلی ام،اینکه مدام دارم درجا میزنم و به جای دنبال کردن برنامه ها و هدفهام به شرایط پیش اومده بسنده میکنم یعنی رویایی داشتم که رهاش کردم. رویاها حیات دارن...ممکنه آسیب ببینن یا بمیرن.