۶۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

مهم ترین چرایِ حالِ حاضر

چرا من انقدر آدمها رو متحور و جسور میکنم با رفتارم که بعد تحملشون از توانم خارج میشه؟

شهریور یک شاهزاده است

دیروز رو در شمار بهترین روزهای زندگیم ثبت کنید.

منصوره ممنونم که راه رو بهم نشون میدی ...

کماکان حس میکنم سیاوش قمیشی برای شما خونده که " تو همون ستاره بودی که به من راه نشون داد"

 

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست*

مهرماه سه تا تولد مهم داره. 

مامان و علی آقا و زهرا

تولد مامان روز غمگینی نیست؛ خوشحالم که مادرم متولد شد و مادرم شد.

و اینکه تولد زهرا رو چگونه برگزار کنم در سالی که لحظه به لحظه ش رو با من بود...

امیدوارم ایده های خوبی به ذهنم برسه.

حتی حافظ هم...

دیشب پرسید دیگه دوستش نداری؟ 

گفتم خسته م کرد و سخت گذشت تا خستگیش به در بره.

سخت به دست آوردن لزوما دستاورد رو ارزشمند نمیکنه. گاهی هم میگی که چی! رها کن این اصرار کردن رو

و من رها کردم. 

حافظ درست میگه؛ دولت ان است که بی خون دل آید به کنار

کی جز تو با بغل کردن میتونه منو بشنوه

چقدر حرف دارم باتو که به صدا و کلمه تبدیل نمیشه.

داغی بر جکر

پاشویه تنم را خنک میکند

آتش جانم را چه کنم

چنین روزی

من آن توام

مرا به من باز مده

....که دوران جدایی دیگه بگذشت*

کوچ محمد نوری رو گوش میدم. از بیرون صدای دسته های عزاداری میاد...

گل عمر منو باد خزون برد

گل ناز منی داغت نبینم

تو ابراهیمِ خودت بودی

 وقتی انقدر دوری که بعد از 6 ماه در توضیح نبودنت میگی " ببخشید!" انگار مثلا کفشمو لگد کرده باشی...

فقط گفتم بگذریم...

از دریچه ی نبودنت نفس میکشم

دیشب صداتو از پشت تلفن شنیدم.

اعتراف میکنم دلم میخواد تا اخر عمرم نبینمت.

سالم و زنده باش اما دور...خیلی دور.

کاش میشد تنظیمات چشمهام رو روی "ندیدنت" بگذارم.