هنوز قَسَم راستِ من به جان شماست و خوب من بی شما نمیتونم زنده باشم. پس همین که من زنده ام یعنی هنوز جان داری و قسم راست منی.
قبرها سه طبقه شده. به امید گفتم برم پایین؟ فرشید و سعید دستم رو گرفتن واسه آخرین بار برم کنارش.رفتم اون پایین و به شیرین ترین آدم جهانم که حالا وسط یه پارچه سفید بود گفتم دوستت دارم...اومدم بالا داشتن سنگها رو روش میچیدن فکر کردم فاطمه حرف آخرت؟ بگو وقت نیست. دیگه جمعیت مهم نبود باز داد زدم که دوستت دارم؛ خیلی دوستت دارم. بی گریه گفتم. دوست داشتن که گریه نداره.
با مرگ تو بخشی از من متولد شد که دیگه پروانه نیست. کرگدنی شدم که زنده مانده حتی پس از هجر معشوق؛ قیس ام بعد از مرگ لیلا.
بیشترین فایده "ترس از دست دادن" میتونه این باشه که قدر لحظه ها رو بیشتر میدونیم چون احتمال میدیم دیگه فرصتش پیش نیاد. من با این ترس زندگی کردم و حالا که واقعا از دست دادم، حس میکنم چه خوب که ترسم رو جدی گرفتم. حسرت های کمی از گذشته دارم.