نمیدونی چای خوردن بی اینکه بشنوی من رو، چقدر سخت شده.چند سال وقت می بره یکی انقدر منو بلد بشه؟ که یکی رو به قدری بلد بشم که وقتی صدام میکنه از فاطمه گفتنش بدونم دقیقا میخواد از چی حرف بزنه...
نمیدونی چای خوردن بی اینکه بشنوی من رو، چقدر سخت شده.چند سال وقت می بره یکی انقدر منو بلد بشه؟ که یکی رو به قدری بلد بشم که وقتی صدام میکنه از فاطمه گفتنش بدونم دقیقا میخواد از چی حرف بزنه...
بغلم کن غمِ در زخم، شناور شده ام
بغلم کن گلِ بی طاقتِ پرپرشده ام
بغلم کن که جهان کوچک و غمگین نشود
بغلم کن که خدا دورتر از این نشود*
* از حامد ابراهیم پور
هرجا داشتی از خستگی تموم میشدی یادت بیاد زندگی به هیچ کس قول نداده آسون باشه.
فقط حس کردم ماشین پرت شد. نمیدونستم چیکار کنم. با حجمی از ترس که گفتنش نتوانم پیاده شدم ببینم چی شده؛ خودم متوجه نبودم صدام رو بردم بالا ... همسر آقایی که با ایشون تصادف کردم گفت: خانوم از چادرت خجالت نمیکشی داد میزنی؟! راستش نمیدونستم وقتی میترسم باید به چادرم هم فکر کنم!
ناامیدی یه سرازیری لغزنده و همواره... دارم همه ی تلاشم رو میکنم که همه چراغ های جهانم باهم خاموش نشن.