۱۱۲ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

داستانی بی معنی

زندگی مجموعه ای از سازش ها، امتیاز دادن ها و امتیاز گرفتن ها است.
هاینریش بل، از داستانی بی معنی 

فارغ شدن

چون مار که از پوست به در آید از خویشتن به در آمدم.
ابوالحسن خرقانی؛ از کتاب نوشته بر دریا

ت چهارم؛ طاقت

پیش میاد گاهی.
بد یا خوب
و میگذره همیشه
بد یا خوب

روزی که ما ساختیمش

یادم می ماند 

اما تا کِی

نمیدانم

بازگردد یا برآید چیست فرمان شما*

با تو برگردم

یا فکر و خیالت رو جا بگذارم برگردم؟

بوی جوی مولیان آید همی*

فقط در بعید است که " ریگ آموی و درشتی راه او " را میشود شبیه پرنیان احساس کرد.

جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها*

و عندما ارحل تاکد اننی بذلت کل ما بوسعی لابقی.

تونل حکیم

دلتنگی مثل یخ می مونه.

آب میشه آفتاب که بزنه دیگه اثری ازش نیست.

هر جای بی آنتی دیگه جهنم نیست :)

۲۰۲ روز

داشتم حساب کتاب میکردم چقدر مانده تا تولد بعدی ام که بگویم آخ چقدر کار نکرده داشتم؛ دو تا صد روز وقت دارم.
و چقدر کار نکرده. نه که بخواهم انقلاب کنم در تغییرات ولی شروع خوبی شد برایم مهر... 

آخرین فرستاده

میفرمودن : ناامیدی م هم براشون قابل افتخاره

احساس نکنم خوشبختم که وجود داره؟!

ناسپاسی نیست؟

ممنون که شاه بال های منو به من برگردوندید.