آقا رضا
چقدر خوبه که رفیقمی ؛ همین امشب که من دستت رو گرفته بودم مراقبت باشم و خوردم زمین و با مچ دست بلندم کردی. گفتی کی مراقب کیه؟!
خوشحالم که پدرمی.
میگم روحم سرماخورده عطسه میکنه. میخنده.
وقتی همیشه شوخی کنی کسی جدی بودنت رو جدی نمیگیره.
رفتم سپر عوض کردم. تا کِی به خودم تو آینه بگم با زخمهات دوستت دارم وقتی زخم ها قابل ترمیم هستن اما تلاشی برای این کار نمیکنم؟!
بعد از نهال دیگه نتونستم روز درختکاری رو دوست داشته باشم.
بی تقصیرترین نقش اسفند،نهال بود.
بین بدتر و بدتر کدوم رو انتخاب میکنید؟ موردی که آسیبهاش ظاهریه یا گزینه ای که آسیب های درونی تری داره؟ چقدر مهمه بقیه چی فکر میکنن؟
به حرف هیچی؛ به عمل بسیار زیاد.