دست بابا رو گرفت و آروم در گوشش گفت: دیشب سالگرد ازدواجمون بود آقارضا؛ بی معرفتی که خونه نبودی. بابا گفت چند سال شد؟ مامان شبیه نوعروس های پرکرشمه جواب داد: 51 سال.
دست بابا رو گرفت و آروم در گوشش گفت: دیشب سالگرد ازدواجمون بود آقارضا؛ بی معرفتی که خونه نبودی. بابا گفت چند سال شد؟ مامان شبیه نوعروس های پرکرشمه جواب داد: 51 سال.
گفتم دنیا ما رو در حراج معامله میکنه.گفتم اگر یه آدم قیمتی قدر خودش رو ندونه خیلی ضرر میکنه.