من فاطمه ی مهر 98 نیستم. فاطمه ی فروردین 98 هم نیستم.
دیگه خودم رو مجبور نمیکنم مهربون باشم؛ دیشب دیدم دلم برات تنگ شده اما اهمیت ندادم. میتونستم بیام خونتون یا تماس بگیرم قربون صدقه ت برم اما دلتنگی برای من یه اژدهای خونگی شده. هر روز 16 ساعت می برمش گردش تا خسته ش کنم. من با غول های دلتنگی میتونم کنار بیام؛ نبودن تو که فقط یه "بچه دلتنگی کوچیک" محسوب میشه.
تو راحت باش. منم راحتم.