دیدی یکی رو خیلی دوستش داری ولی نمیتونی کنارش طاقت بیاری و ناگزیر ترکش میکنی؟ دوستش داری ولی خسته ت کرده؟
احساسم به کارم اینطوری شده. دوستش دارم و منتظرم قراردادم تموم بشه که ازش جدا بشم.
دیدی یکی رو خیلی دوستش داری ولی نمیتونی کنارش طاقت بیاری و ناگزیر ترکش میکنی؟ دوستش داری ولی خسته ت کرده؟
احساسم به کارم اینطوری شده. دوستش دارم و منتظرم قراردادم تموم بشه که ازش جدا بشم.
خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید
آمدی، وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تو بهترین دوستمی...مهم ترینشون.
و من یک هفته ست حناق گرفتم چون نشده که با تو حرف بزنم.
هرچی خونه رو میگردم نیست.
بیمارستان که میرم از خودم میپرسم خانومی که زیر اون همه لوله و سیم زنده ست عزیزِ منه؟
بیهوش بود یا خواب بود...نمیدونم.
به دستهاش نگاه کردم، به بدنش. لازم داشتم منو بغل کنه؛نه هرکس. فقط مادرم.