شمعدونی ها دلتنگ؛ من از شمعدونی ها دلتنگ تر.
پرده ها رو زدم کنار.مامان همیشه روزها همین کارو میکنه. میگه پنجره رو باز کن خونه نفس بکشه.دارم خونه رو مرتب میکنم برگردن. تو جاده که برم دنبالشون با خودم میخونم: دارم میام پیشت جاده چه همواره هوا چقدر بوی عطر تو رو داره ...
نمیشد مدام تلفن دستم باشه بپرسم کجایید چی کار میکنید و باید به تماس های کوتاه بسنده میکردم و با تمام وجودم تو دقیقه های محدود صدای بابا رو بغل میکردم...یا حواسم باشه مزاحم استراحتشون نشم. بعضی ها همیشه نزدیکن حتی اگر کنارمون نباشن.مثل پدرمادرها مثل مریم.
*عنوان از مولانا