همون طور که اسم مقطع راهنمایی را گذاشتند دبیرستان اول تا آمار ترک تحصیلی ها را آبرومندانه تر اعلام کنن و بگن تعداد ترک تحصیلی ها از دبیرستانه؛ همون اذهان متفکری که طرح زوج و فرد را راه انداخت تا خودروهای ناایمن داخلی به فروش برود ؛ احتمالا تعریف بیکاری رو هم هر سال تغییر میدن که نرخ بیکاری در آمار کاهش پیدا کنه. چه کنیم که اینجا خانه ست و دردِ خانه را نباید با غریبه گفت.
سیزده سالش بود. داشت قربون صدقه ی یکی از نوزادهای فامیل میرفت. پرسیدم دلت میخواد مامانت برات یه کوچولو بیاره ؟ گفت" نه! دلم بچه بخواد سه چهار سال دیگه ازدواج میکنم خودم بچه دار میشم. "
در جمع هایی که حضور مستمر داریم گاها شخصیتی را بروز میدهیم که خلاء حضورش در جمع حس میشه. فعال، پرشور، ساکت و .... . لزوما نقشی که میپذیریم باب میل ما نیست . امشب داشتم به این موضوع درباره خودم فکر میکردم کسی که میخواستم بشوم با آنچه هستم حدفاصل فیروزه ای ملایم بود تا بنفش جیغ!
جواب آزمایش ها رو گرفته بود و جرئت نداشت به دکتر نشون بده. دکتر که متوجهش کرد چه خبره وضع بدتر شد. گفت از مرگ میترسم نمیخوام بمیرم. چی باید میگفتم؟ میگفتم شفا میگیری؟ گفتم مرگ ترس نداره مثل خوابه بعد از خستگی مثل استراحت مطلق. اما پزشک ها عمر رو تقسیم نمیکنن؛ زندگی کن تا وقت هست. الان که حرفام یادم میاد باورم نمیشه من گفتم.انگار یه قاتل بی رحم در من زندگی میکرده که اون روز جای من حرف زده.
*عنوان از فاضل نظری