۱۳ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست*

یک نفر گفت شراب، یاد تو افتادم

گفت از حال خراب، یاد تو افتادم 

یارِ باده نوش*

زیر سایه روشن درختی که بالای سرت بود زیباتر شده بودی و این خاصیت نورها نبود. تو همیشه از همه زیباتر بودی...

اسمت که میاد*

نشانه های حضورت رو نفس میکشم 

نفسهام معطر شده 

آری شود ولیک به خون جگر شود*

دلتنگی مثل پوست من رو در بر گرفته بود.

صداقت

پرسید چقدر بهم اعتماد داری

سکوت کردم

هنوز کمی دوستش داشتم اما اعتماد؟ نه! حتی ذره ای...

تفاوت آماتور و ماتادور

پرهام نظرش این بود که وقتی یاد میگیری دقتت از حواشی روی بطن و اصل باشه از آماتوری رد شدی.

هم راهی و همراهی

بعضی ها رفیق ساعت های لوکس زندگی هستن.

تو رفیق همه جای زندگی هستی و رفاقت یعنی همراهی حتی وقتی حضور فیزیکی نداری.

تو برای من عاشقانه ترین کلامی؛ امنیتی!

فردا میهمان میزبانی هستم که شب های زیادی زیر برف پاک کن ماشینم نرگس و نامه میگذاشت.

و مرا پرسه بزن*

گفت تا منو داری نگران هیچی نباش

 تا بدنم گرم هست و حرارت داره نگران هیچی نباش...

حالا دیگه دلم قرص شده.

تو برای من یک نفر نیستی؛ یک جمعیتی.

 

تو خودِ صبحِ منی*

امید؛ نمیدونی امروز چقدر دلم میخواست بغلت کنم.

چند دقیقه حرف زدیم؟ همه ی کلمه ها رو توی آغوشت گوش میدادم انقدر نزدیک بود احساسم به حضورت...امید دادی به شنبه ای که منتظر حالِ خوشی نبود.

ذخیره ی روزهای تاریک منی؛ با صدات... فقط با صدات.