۱۴ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

دردش را کشیدی؛ پس عبور کن

ستایش آهنگ چاوشی را پشت سر هم پلی میکند؛ کجا بودی شبایی که غمها میکشتنم بی تو...

بعد اندکی یاد خودم می افتم و قانونی که بهش رسیدم: برای آدم هایی که غیبت غیرموجه داشتند خودت را به هیچ زحمتی ننداز( یا نینداز! ).

هرچه که هست با نبودن ها دیگر مشکلی ندارم؛ یادم هست یک شبی به امید میگفتم آدمها جای خالی رو بلدن پر کنن. احساس ناامنی دادن به ادمها با این پیش فرض که نسبت به حضورمون قدرشناس تر میشن شیوه عقلانی نیست.

آتشی که نمی میرد اما خاکستر میکند

دیروز داشتم به ترمه میگفتم لجبازی یعنی با رفتارت نشون بدی بدبودن تو به من حق میده بد باشم. گفت مگه واقعا حق ما نیست با آدمها مثل خودشون باشیم؟ گفتم ترمه هیچ بهشتی پشت لجبازی و مقابله به مثل نیست. بهتره آدمها رو رها کنیم و وقت نذاریم برای انتقام؛ درباره عزیزترها هم که باز چرا لجبازی وقتی با محبت و لطف هم میشه تنبیه کرد! 

اول آذر

اول آذر تولد باباست. بارون میاد و برگهای زرد روی آسفالت ریخته و تصویر شهر زیبا شده. زیبایی ش کامل نیست برای من؛ هنوز جای بابا خالیه‌.

دیروز در تحلیلی میخوندم یوسف در عشق زلیخا زندانی بود؛ براش شیرین نبود و خدا نجاتش داد. خیلی جاها در زندگی به نجات نیاز داریم چون اونچه که از بیرون حسن هست ما درونشیم و اسباب آزارمون شده فقط چون با عرف اجتماعی سازگاره دیده نمیشه.

سکوت بره ها

تامین دلیل قضایی؛ سینی کف ماشین، قندیل غار علیصدر و توتون مراکشی بخشی از عباراتی بود که در پانتومیم بازی کردیم. ما هیچ وقت خونه مافیا بازی نمیکنیم؛ احساس بدی بهم میده این بازی گرچه بسیار شبیه به زندگی هست.