گفتم: اگر بدونی چقدر حرف برای نگفتن دارم بهت!
لبخند بیخودی زد که انحصارا در تملک اوست؛ بعد در ذهنم آمد آدمی که از هر مکث و کلمه ی تو جنجال و هنگامه میسازد وادارت می کند یک حناق خودخواسته را در آغوش بگیری و در حد چاپلوسان دربار پادشاه به هر ایده و نظر مهملی احسنت و آفرین بگویی و خودت را از شر " صادقانه و آزادانه گفتن " در امان نگه داری.