دوران کنکور استاد فیزیکی داشتم که دچار یک عشق افلاطونی درباره ش شده بودم. سالها گذشت و من یک سمت اجرایی در یک دبیرستان گرفتم و همکار ایشان شدم. در دفتر مدرسه که باهم صبحانه میخوردیم با سایر همکارانم برای من تفاوتی نداشت. گذشته در من سقط شده بود و گذشته بود.
آدم اگر همه ی عشق های ادوار گذشته را در جانش ذخیره کند که جا نمی ماند برای هیچ شروع تازه ای.