اومدم خونه ی بابابزرگ؛ داره گریه میکنه که آدم نه از پدر یتیم میشه نه از مادر. آدم از مرگ دخترش یتیم میشه.
آیفون رو که زدم مامان بزرگم گوشی رو برداشت گفت سلام چشم و چراغم و چشم و چراغ خجالت کشید از حضور کمرنگش...
اومدم خونه ی بابابزرگ؛ داره گریه میکنه که آدم نه از پدر یتیم میشه نه از مادر. آدم از مرگ دخترش یتیم میشه.
آیفون رو که زدم مامان بزرگم گوشی رو برداشت گفت سلام چشم و چراغم و چشم و چراغ خجالت کشید از حضور کمرنگش...