یه خانومی از دور داد میزد دیدونه ها می افتین. من و زهرا ایستاده بودیم لب یک تخته سنگ مرتفع و از نسیمی که نوازشمون میکرد حظ میکردیم.
یه خانومی از دور داد میزد دیدونه ها می افتین. من و زهرا ایستاده بودیم لب یک تخته سنگ مرتفع و از نسیمی که نوازشمون میکرد حظ میکردیم.