هرچی میگذره سخت تر میشه، نه عادی تر!
روزهای اول صبر اما بعدتر درد به عصب میرسه. الان دلتنگی دیگه به غم و خشم ترجمه نمیشه؛ دردی شده که من در شکمش زندگی میکنم. در تاریکی شکمش. یونس باید باشم که به روشنایی برگردم. اما من فقط فاطمه ام.
هرچی میگذره سخت تر میشه، نه عادی تر!
روزهای اول صبر اما بعدتر درد به عصب میرسه. الان دلتنگی دیگه به غم و خشم ترجمه نمیشه؛ دردی شده که من در شکمش زندگی میکنم. در تاریکی شکمش. یونس باید باشم که به روشنایی برگردم. اما من فقط فاطمه ام.