مامان مراقبن دیابت بابا تحت کنترل باشه. الان رفتن هیئت بابا میگن بی سر و صدا بستنی و کیک بخوریم دوتایی؟
مامان پیام فرستادن تو یخچال بستنی داریم؛ آقا رضا برنداره! بعد نیم ساعته سی بار در فریزر باز کردم هرچی میگردم بستنی رو پیدا نمیکنم. بابا شبیه سارق های بانک که داره وقتشون تموم میشه میگن:فاطمه بدو برو کیلویی بخر بیار. ولی من نمیدونم از تنبلی یا وفاداری به مامان دعوتش رو لبیک نگفتم. فلذا به چای بیسکوییت بسنده کردیم و بابا در پایان خاطر نشان کردن: تو رفیقی نیستی که بشه روی رفاقتش تو روزهای سخت حساب کرد :)