بالاخره تونستم بعد از ماه ها محکم و بلند به همکارم بگم: وقتی عصبانی میشی لطفا داد نزن! 

امروز کلا سعی کردم نبینمش؛ درست از ساعت ۷ صبح که صداش داشت منو می بلعید( اغراق کنم مثلا ایشون جلاد هستن و من قربانی ام). خوشحالم که خودم رو درک کردم و قورت ندادم و قوی رفتار کردم. البته ایشون هم سرسنگین شدن که خوب به خودشون ربط داره تا حد زیادی. گاهی صبر و سکوت و گذشت کردنِ بی منطق اوضاع رو خراب میکنه. جالب اینه که نظرشون این هست که قائل به رعایت ادب هستن و صداشون هرگز بلند نمیشه!!! ما واقعا درباره خودمون توهم داریم درست مثل نامادری سفیدبرفی که فکر میکرد بهترین هست.