شوهرش خبر داد باردار شده. امید مثل همیشه سرش تو گوشی بود؛ یک دفعه سرشو بالا آورد موبایل گذاشت زمین و رفت دستشو گرفت بغلش کرد ،بوسیدش. یه لحظه هایی از امید رو باید قاب کنم .
شوهرش خبر داد باردار شده. امید مثل همیشه سرش تو گوشی بود؛ یک دفعه سرشو بالا آورد موبایل گذاشت زمین و رفت دستشو گرفت بغلش کرد ،بوسیدش. یه لحظه هایی از امید رو باید قاب کنم .