دلم برات سوخت.
تا حالا تو برای من پادشاه یه قلعه سنگی بودی ؛ اون لحظه ای که داشتم کاستی ها و کوتاهی های تو رو میشمردم یه شیء بودی که داره کارآمدیش رو از دست میده. از خودم بدم اومد که با تو مچ می ندازم...
همیشه تو برنده باش؛ برنده شدن ادمو تنها میکنه من دوست ندارم از تو جلو بزنم.