صبر کردم از سفر برگشت و گفتم.
تعریف کردنم که تمام شد گفت: بذار چای دم کنم؛ چای بخوریم حالا بعد حرف میزنیم.
داشت وقت میخرید به دختر عصیانگرش جوابی بدهد. بعد از چای گفت: خوب من خوشم نیومد ولی حالا از همه ی کارهات که قرار نیست من خوشم بیاد. خودت حتما متوجه میشی چی درسته چی غلط.