آن روز صبح روی کانال تلگرام صابر ابر خوانده بودم که با تمام وجود دوست بدارید و زندگی کنید که هیچ حضوری ابدی نیست.این را نوشته بود یا چیزی شبیه این.
فردوسی پیاده شدم سپهبد را رو به شمال میرفتم تا به سمیه برسم؛ کلید در کیفم آواز میخواند و به تو فکر میکردم.به همین راحتی ۷ ماه گذشت از آن ابدی نبودن؛ از تمام شدن.