چشمهات خیلی زیباست.
از نگاهت سخت میشه چشم برداشت.
هرچیزی که با فرکانس خودم و راه تازه و جریان تازه زندگیمهمخوانی نداره رو رها میکنم.
اشا
به خودم میگم طاقت بیار؛ دلتنگی شده ماهی و ماهی رسیده به دمش.
هضم کردن این بخش آخر خیلی سخت شده.
اما عادت میکنم بالاخره...
میخواستم بهش بگم چقدر دلم براش تنگ شده.
بعد یادم افتاد که گفته مثل شراب و سرکه باید جا بیفته و زمان بگذره.
به دلتنگیش عادت میکنم؛ به نبودنش.
آدمهای دنیای مدرن جای هیچی رو خالی نمیگذارن؛ بازاری و سری کاری رفتار میکنن.
من آدم این دنیا نبودم ولی یاد گرفتم با دلتنگی مچ بندازم و برنده بشم.
مریم
من چقدر حرف دارم با تو...
چقدر دوستت دارم.
چقدر رنجش
دنیا بدون تو غروب جمعه ست.
در خلال 175 دقیقه جلسه رییس گفت:
آدم دروغ هایی که به خودش میگه رو خیلی زودتر از دروغ هایی که به دیگران میگه باورش میشه.
لزوما دروغ نه؛ ولی جدی گرفتن یک خطای تحلیلی یا شناختی از چی ناشی میشه؟ میخوام وقت بذارم دروغ هایی که به خودم گفتم رو پیدا کنم.