سال گاوتون میمون و مبارک!
چشمی "چشمتر" میخواستم برای دیدار تو.
میگویی باید به توافق برسیم باید به نتیجه برسیم اما من دلم میخواهد یاد بگیرم و ببینم تو را؛ دیداری که بارش رحمت است بر بیابان
و فکر میکنم حالا این توافق اگر با نظر من پیش نرود هم، باز به منفعت من هست.
توافقی که ماحصلش "همراهی" باشد بیش ازینها می ارزد که بخاطر جزئیات کم ارزش به هم بریزد. جلوتر میرویم و اگر اشتباهی هم پیش آمده بود باهم میسازیم؛ باهم درستش میکنیم. ما همدیگر را داریم و نفس گرم تو دلگرمی و ثروت بزرگی ست برای من.
قد بودنت از قامت همه ی رویاهای من بلندتر بود
چه خوب شد که آمدی
جانانم
به قول شاملو؛ باقیمانده ی عمرم...
با مدیری که برای من کیک هویج می پزد چه باید کرد؟!
باید او را بوسید؛ حیف که کروناست :)
حسابدار واحد مالی که صورت وضعیت های ما رو تایید میکنه روز پدر برای من شیرینی خامه ای نگه داشته بود. شخصیت بذله گو و معاشرتی داره.
گفت بخور که یه نفری پدر منو درآوردی!
امنیت و احساس مثبتی به فضا میده و ملاحت عجیبی داره، به ندرت دیدم نخنده.
یک ساعت و چهل و پنج دقیقه دیر رسیدم و منتظرم مونده بود. بدون ذره ای بدخلقی...